اشعار آیینی خیمه...

ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 مهر 1398

ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت

متن شعر

ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت

***

ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت

وحی ساعد شده جاری ز لب روح فزایت

.

تا صف حشر بقیع دل ما صحن و سرایت

شهریاران جهان خاک سر کوی گدایت

.

تو چراغ دل نورانی مصباح هدایی

ولی الله پیام آور خون شهدایی

.

تو همان عبد خدایی که عبادت به تو نازد

سید اهل دعایی سیادت به تو نازد

.

شرف و غیرت و ایثار و سعادت به تو نازد

یوسف فاطمه از صبح ولادت به تو نازد

.

تو طواف و حرم و مروه و سعی ای و صفایی

پسر خون خدا خون خدا خون خدایی

.

تو به گلخانه ی دین روحی و ریحان حسینی

با خط و خال و رخت نوری و فرقان حسینی

.

تو همه ی سوره ی حمد استی و قرآن حسینی

پای تا سر همه جان استی و جانان حسینی

.

یوسف یوسف زهرایی و یوسف شده ماتت

از خدا و علی و آل محمد صلواتت

.

ناقه ات رفرف معراج و تو پیغمبر اکرم

صلواتت ز خداوند و رسولان مکرم

.

بنده ات خوانم یا این که خداوند مجسم

چه بیارم به ثنایت چه بخوانم چه بگویم

.

چارده آینه ی حسن الهی ست جمالت

گل لبخند حسین بن علی باد حلالت

.

تو خطیبی و همه ملک خدا مسجد شامت

ملک و جن و بشر یکسره خوانند امامت

.

دشمن و دوست شده شیفته و محو کلامت

از لب خشک حسین ابن علی باد سلامت

.

تو حسین دگر پنج تن آل عبایی

فاتح شامی و پیغامبر کرب و بلایی

.

تو علی هستی و مانند علی شیر خدایی

تو به صد سلسله در سلسله ها راهنمایی 

.

دست بسته ز همه خلق جهان عقده گشایی 

تو علی یا که حسین دگر کرب و بلایی 

.

بر سر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد

پیش پیش اسرا زینب کبری به تو نازد

.

گو ببارد به بدن سنگ جفا از لب بامت 

دست بسته ببرد خصم ستمکار به شامت 

.

نکند هیچ کس ای قبله ی اسلام سلامت

به خدا کم نشود ذره ای از قدر و مقامت

.

تو قیامی تو سجودی تو صلاتی تو صیامی 

تو امامی تو امامی تو امامی تو امامی

.

اشک از دیده روان ناله به دل شعله به جانت 

سر پاک شهدا بر سر نی اشک فشانت 

.

پیش رو خولی کافر دو طرف شمر و سنانت 

به تنت سلسله بر داغ جگر زخم زبانت 

.

که گمان داشت که آرند سوی شام خرابت 

ببرند ای پسر فاطمه در بزم شرابت 

.

ظلم بر عترت پیغمبر و قرآن به چه جرمی

سر خورشید سر نیزه درخشان به چه جرمی

.

خنده ی قهقهه بر گریه ی مهمان به چه جرمی

رقص دور سر سالار شهیدان به چه جرمی

.

چقدر زخم زبان در ملأ عام شنیدی 

عوض عرض سلام از همه دشنام شنیدی

.

باغبانا ز چه پامال خزان شد چمن تو 

جگر سلسله ها سوخته بر زخم تن تو

.

وسعت ملک الهی شده بیت الحزن تو 

گریه بر پیکر پاک تو کند پیرهن تو 

.

تو که خود جان جهان استی و بر جامعه یاری

از چه اینقدر به تن زخم غل جامعه داری

.

ای همه عالم ایجاد بیابان بقیعت

دل آتش زده ی شیعه گلستان بقیعت

.

اشک تنهایی مهدی شده باران بقیعت

جگر سوختگان شمع شبستان بقیعت 

.

چه شود نیمه شبی در حرمت اشک ببارم

صورت خویش به دیوار بقیعت بگذارم

.

تو که در چشم حسین ابن علی ماه تمامی

تو که بر اهل زمین خلق سماوات امامی

.

تو که هم فرش نشین استی و هم عرش مقامی

به چه تقصیر چراغ شب ویرانه ی شامی

.

پر زند مرغ دل خسته ی ” میثم ” به سراغت

گه به ویرانه گهی تربت بی شمع و چراغت

.

.

.

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *