اشعار آیینی خیمه...

^ باز هم آب بهانه شد و یادت کردم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 20 تیر 1399

^ باز هم آب بهانه شد و یادت کردم

متن شعر

باز هم آب بهانه شد و یادت کردم

***

باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشک ها ریختم و غسل شهادت کردم
روضه خوانت شدم و عرض ارادت کردم

.
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت ، آن گاه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “

.
حرفی از کرب و بلا شد که دلم می لرزد
چشمم از اشک پر و عکس حرم می لرزد
باز هم مرثیه در دست قلم می لرزد
کوه هم شانه اش از وسعت غم می لرزد

.
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “

.
کاروان رفت و زمان از سفرت جا می ماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا می ماند
شهر از فیض نماز سحرت جا می ماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا می ماند

.
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “

.
ناگهان حس غریبانه ای آمد به وجود
چشم ها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و می خواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود

.
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “

.

.

.

محمد غفاری

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *