اشعار آیینی خیمه...

^ با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 تیر 1400

^ با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

متن شعر

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

****

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

.
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

.
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

.
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

.
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

.
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

.
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

.
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

.
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند

.
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

.
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید

.
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

.
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

.
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
” خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

.
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود ”
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

.

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن …
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن …

.
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن …
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن …

.
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس …

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *