اشعار آیینی خیمه...

بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 آبان 1396

بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی

متن شعر

مرضیه نعیم امینی

.

بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی
بابای مهربان رقیه خوش آمدی

این زخم های روی لب از چیست ای پدر ؟
جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر

.

قاری شده سرت به سر نیزه بارها
از ناقه سمت نیزه کشاندی نگاه را

.

رأست ز نیزه تا که رها شد ، رها شدم
رفتم بگیرمت ، هدف سنگ ها شدم

.

عیبی ندارد این که سر من شکسته شد
وقتی به روی نی سر شش ماهه بسته شد

.

آن نیزه دارِ رأس تو من را عذاب داد
با کعب نی به یا ابتایم جواب داد

.

آن قاتلی که روی تو خنجر کشیده است
از بس مرا زده ست امانم بریده است

.

طوری زده به درد کمر مبتلا شدم
خیلی شبیه حضرت خیرالنساء شدم

.

تا عمه دید دست به پهلو و مضطرم
آهسته گفت زیر لبش ” وای مادرم “

.

بابا سنان مست و حرامی سمتگر است
او بد دهانی اش ز لگدهاش بدتر است

.

آن موی نیم سوز که از خیمه داشتم
در راه دست پیرزنی جا گذاشتم

.

بابا بگویمت که چرا زار و مضطریم ؟
با عمه هام کوچه و بازار … بگذریم

.

رد عقیق مانده به روی من آشناست
بابا بگو به دخترت انگشترت کجاست ؟

.

وا کن دو دیده روی کبود مرا ببین
من را ببر به پیش عمویم ، فقط همین

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *