اشعار آیینی خیمه...

^ جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 29 تیر 1396

^ جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد

متن شعر

جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد
شمع خاموش شد از باد و گُلی پرپر شد

.

باز هم زهر نشست و بدنی گشت کبود
باز یاسی به زمین ریخت و نیلوفر شد

.

مو سفیدی به زمین خورد و به او خندیدند
پیرمردی ز نفس ماند و کمانی تر شد

.

خانه ی سوخته را بار دگر سوزاندند
باز تکرار غم آتش و دود و در شد

.

همه بر مرکب و من در پی شان روی زمین
پشتشان آه فقط ناله ی من مادر شد

.

دست من بسته و از داغِ غمت افتادم
یاد دستت که به دنبال علی پرپر شد

.

یاد دستان یتیمی که به امید پدر
بین زنجیر ترک خورد و کمی لاغر شد

.

گوشواره ، گل سر رفت ز یادش اما
در عوض روضه ی او غارت انگشتر شد

.

.

.

حسن لطفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *