اشعار آیینی خیمه...

^ دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 تیر 1399

^ دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من

متن شعر

دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من

***

دردا که سوخت آتش دل ، جسم و جان من

برخاست دود غم ، دگر از دودمان من

.

شد آشیانه‌ ام قفس تنگ این جهان
جغدی در این قفس شده هم‌ آشیان من

.

کامم که خود ز غصّه ی ایام تلخ بود
شد تلخ‌ تر ز همسر نامهربان من

.

هر کس به آب رفع عطش می‌ کند ، ولی
یک جرعه آب ، ریخته آتش به جان من …

.

زهر جفا ز لاله ی رویم ربوده رنگ
با خطِّ سبز آمده حکم خزان من

.

بس ناروا شنیده‌ ام و صبر کرده‌ ام
دردا که سخت بوده بسی امتحان من

.

آری یتیم می‌ شود امروز قاسمم
گرید به نور دیده ی من دیدگان من

.

در کربلا به جای من او را قبول کن
مشکن حسین من ، دل این نوجوان من

.

زهرا کجاست تا که در آغوش گرم او
آسان بر آید از تن مجروح ، جان من

.
تا بر زبان برد مگر از لطف ، نام ما
یک عمر ” یا حسن ” شده ورد زبان من

.

صد ره مرا ز عشرت فردوس خوش تر است
یک‌ بار اگر که یار بگوید ” حسان ” من

.

.

.

استاد حبیب الله چایچیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *