اشعار آیینی خیمه...

دردی به سینه هست که خاکسترم کند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 آبان 1396

دردی به سینه هست که خاکسترم کند

متن شعر

علیرضا لک

.

دردی به سینه هست که خاکسترم کند

در دست های محکم تو مضطرم کند

.

خشکم کند به شعله ی این داغ ماندنم

با ابرهای اشک بیاید ترم کند

.

آه ای خدا به عمّه چه گویم که لحظه ای

بالم دهد، رها کُنَدم ، باورم کند

.

من می پرم خدا کند او تیغ خویش را

جای عمو حواله ی بال و پرم کند

.

قیچی زد و برید و مرا تکّه تکّه کرد

اصلاً اراده کرد گلی پرپرم کند

.

حالا که من به سینه ی زخمش رسیده ام

بگذار ، دست های کسی بی سرم کند

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *