اشعار آیینی خیمه...

درمانده ام … چیزی ندارم غیر آهم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 تیر 1396

درمانده ام … چیزی ندارم غیر آهم

متن شعر

علی سپهری 

.

درمانده ام … چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم

.

اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم … رو سیاهم

.

هنگام معصیت به یاد تو نبودم
تو گریه کردی جای من بر اشتباهم

.

ای آبرودار ! آبرویم را نبردی
طوری که اصلا فکر کردم بی گناهم

.

می ترسم آخر سر ز چشمانت بیفتم
بر این گدایت رحم کن ای تکیه گاهم

.

دیگر برایم طاقت و صبری نمانده
می افتد آخر سر به روی تو نگاهم ؟

.

اصلا مرا چه به وصال و شِکوه از هجر ؟!
وقتی که انقدر از شما دور است راهم

.

گیرم که بین معصیت بال و پرم سوخت
گیرم حقیری بی نوا در قعر چاهم

.

با این همه وضع بدم مثل تو آقا
گریان شاه بی کفن هر صبحگاهم

.

جان ها فدای خواهری که ناله می زد :
ای کشته ی افتاده قعر قتلگاهم …

.

آخر تو را با قتل صبر از من گرفتند
حالا ببین بی یار و بی پشت و پناهم

.

کل حرم غارت شده ، چشم تو روشن
همراه دخترهات در بند سپاهم

.

دور از وطن ، ای جان من ، تکه حصیری
جای کفن آخر برایت شد فراهم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *