اشعار آیینی خیمه...

^ در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست 

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 26 تیر 1396

^ در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست 

متن شعر

در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست

***

در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست

در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست

.

ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم

در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست

.

سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم

در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست

.

ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد

در شهر ، طبیب دگری بهتر از این نیست

.

حق داشت بنازد پدر پیر مدینه

در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست

.

گفتند جواد است سر راه نشستیم

در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست

.

پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را

در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست

.

گفتند سلامی بده و زائر او باش

دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست

.

پس زائر یاریم توکلت علی الله

ما عبد نگاریم توکلت علی الله

.

ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند

در طرز شهادت شهدا فرق ندارند

.

کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد

این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند

.

ایام طفولیت تو عین بزرگی است

در معجزه ، ایام خدا فرق ندارند

.

از رحمت تو دور نبودند ، سیاهان

وقت کرم تو ، فقرا فرق ندارند

.

پایین سر سفره ی تو نیز چو بالاست

در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند

.

ما کار نداریم رضا یا که جوادی

در مذهب ما آینه ها فرق ندارند

.

تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی

یک بار دگر نیز محمد شده باشی

.

بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو

لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو

.

در راه عصای تو بیان کرد : امامی !

اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو

.

در مهد به اثبات خودت سعی نمودی

در کودکی ات این همه والا شدن از تو

.

چهل سال پدر  –  چشم به راه پسرش بود

حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو

.

چشمان موفق به امید تو نشسته است

پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو

.

تا زائر سرو قد و بالای تو باشد

جانم پسرم از پدر و پا شدن از تو

.

بگذار قدم های تو را خوب ببیند

در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند

.

هستند کریمان دو عالم سر خوانت

یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت

.

اصلا حرم شاه خراسان حرم توست

هر صحن که گشتیم در آن بود نشانت

.

انگار که گهواره ی تو عرش زمین بود

وقتی پدر پیر تو می داد تکانت

.

تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است

هستم اگر امروز مسلمان اذانت

.

یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید

صد بار نمی رفت به قربان زبانت !

.

از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است

بر این پدرت حق بده باشد نگرانت

.

در راه مبادا قدمت خار ببیند

آن صورت چون برگ تو آزار ببیند

.

یک روز می آید که می افتد بدن تو

لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو

.

یک روز می آید که می افتی و کنیزان

در خانه برقصند کنار بدن تو

.

ای یوسف زهرا – دل یعقوب فدای …

آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو

.

هر چند کلام تو در آواز شود گم

اما نزند هیچ کسی بر دهن تو

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *