اشعار آیینی خیمه...

چون دست های حیدر کرّار ، مادر

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 تیر 1396

چون دست های حیدر کرّار ، مادر

متن شعر

محمد قاسمی
.
چون دست های حیدر کرّار ، مادر …
دست تو افتاد آخرش از کار مادر
.
ای رفته مانند علی تنها به میدان
ای مانده در بین در و دیوار مادر
.
مُحسن سپاهت بود آن روزی که بودی
در لشگرِ تنهایی ات سردار مادر
.
از جوشش خون در نفس هایت شنیدم
رازی که پنهان کردی از مسمار مادر
.
با درد سر ، با درد بازو ، درد پهلو
هر شب تو هستی تا سحر بیدار مادر
.
می سوزد از هُرم تنت لب های دختر
می بوسمت این روزها هر بار مادر
.
حالا که بابا رفته بیرون جان زینب
یک لحظه این پوشیّه را بردار مادر
.
شانه زدن بر گیسویم اصلاً بهانه ست
دستی دوباره بر سرم بگذار مادر
.
تنها نه سقف خانه ، می دانم پس از تو
دنیا شود روی سرم آوار مادر
.
از پای این بستر رسیدم پای گودال
دیدم که سالارم شده بی یار مادر
.
شمر بن ذی الجوشن که پایین آمد از تل
شد بند قلبم پاره ، چشمم تار مادر
.
خون حُسینت را درون شیشه کردند
سرنیزه های وحشی و خونخوار مادر
.
.
.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *