اشعار آیینی خیمه...

^ دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 اردیبهشت 1400

^ دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد

متن شعر

دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد

****

دلی که سوخت با حال خراب آتش نمی گیرد

که این میخانه با جوش شراب آتش نمی گیرد

.

خس و خاشاک آوردند دریا را بسوزانند

حرامی ها نمی فهمند آب آتش نمی گیرد

.

اگر آتش گرفت این در به گرمای وجود توست

کدامین چوب پیش آفتاب آتش نمی گیرد

.

سر دست علی با اشک چشمان حسن تر شد

اگر از شرم زهرا این طناب آتش نمی گیرد

.

اگر قرآن جهنم را روایت می کند یعنی

به این آتش نوشتن ها کتاب آتش نمی گیرد

.

زمانی کعبه را آتش زدند و همچنان قبله است

اگر چادر بسوزد که حجاب آتش نمی گیرد

.

دلت را مشت مشت انگار در دستاس می ریزی

دلش سنگ است اگر این آسیاب آتش نمی گیرد

.

در این بستر از این پهلو به آن پهلو تو می سوزی

تو می سوزی چرا این رختخواب آتش نمی گیرد

.

چرا دائم گل نیلوفرت در غنچه می ماند

چرا رویت کبود است و نقاب آتش نمی گیرد

.

تو که می سوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت

از این غم هیچ کس مثل رباب آتش نمی گیرد

.

کنار نامه ی اعمال من این شعر پیوست است

اگر روح و تنم روز حساب آتش نمی گیرد

.

.

.

محمد زارعی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *