اشعار آیینی خیمه...

^ دل ها اگر که بال برای تو می زنند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1396

^ دل ها اگر که بال برای تو می زنند

متن شعر

حسن لطفی

.

دل ها اگر که بال برای تو می زنند

هر شب سری به سمت سرای تو می زنند

.

جبریل می شوند تمام کبوتران

وقتی که بال و پر به هوای تو می زنند

.

از وصله های کهنه ی نعلین خاکی ات

پیداست سر به سوی خدای تو می زنند

.

هر شب فرشته ها که به معراج می روند

دستی به ریشه های عبای تو می زنند

.

بینند اگر خیال تو را بت تراش ها

تا روز حشر تیشه برای تو می زنند

.

بر سینه ام نوشته خدا والی الولی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

.

وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد

وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد

.

فصل ظهور نفس رسالت رسیده است

می خواهد از خدای به گامش توان دهد

.

باید سه روز صبر کند در غدیر خم

تا که به روی منبری از دل اذان دهد

.

می خواست حق که آینه ای در برابر …

… آئینه ی تمام نمایش مکان دهد

 .

می خواست حق که عین نبی را عیان کند

می خواست حق که دست خودش را نشان دهد

.

شوری میان عرصه ی محشر بلند شد

دست علی به دست پیمبر بلند شد

.

وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند

جنگاوران معرکه ها در به در شوند

.

وقتی غضب کند همه در خاک می روند

گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند

.

چشمش اگر به پهنه ی میدان نظر کند

گردن کشان دهر همه بی سپر شوند

.

از ضرب ذوالفقار ، خدا فخر می کند

سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند

 .

فرقی نمی کند که یسار است یا یمین

آنقدر سر زند که دو سر ، سر به سر شوند

.

این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است

این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است

.

سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم

موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

.

وقتی که حرف ؛ حرف ولایت مداری است

ما دم ز غیر ، تا دم آخر نمی زنیم

.

وقتی که امر نائبتان فرض جان ماست

سنگ کسی به سینه باور نمی زنیم

.

فصل بصیرت است به جز با لوای او

حتی قدم به صحنه ی محشر نمی زنیم

.

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند

ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

 .

با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم

ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

.

عطری بده که غنچه ی نیلوفرم کنی

تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی

.

اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد

پروانه آفرید که خاکسترم کنی

.

دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش

روزی مرا بگیری و انگشترم کنی

.

من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم

بهتر همان که آینه ی دیگرم کنی

 .

نان جوئی به دست تو دیدم چه می شود …

… هم سفره ی غلام خودت قنبرم کنی

 .

همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز

دستی کشی به روی سرم سرورم کنی

.

آقا نظر به چشم تر مادرم نما

بوی محرم آمده عاشق ترم نما

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *