اشعار آیینی خیمه...

دمید ماه محرم که غرق آه شدیم 

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 2 مهر 1396

دمید ماه محرم که غرق آه شدیم 

متن شعر

محمدمهدی معماریان

.

دمید ماه محرم که غرق آه شدیم
بسان طائر زخمی بی پناه شدیم
.
دوباره مضطر و غمگین ، دوباره نالانیم
و در عزای حسین غریب ، گریانیم
.
دوباره رخت سیاه حسین ، بر تن هاست
و این عزای حسین است در دلم برپاست
.
دلم گرفته دم و نوحه خوان شده قلبم
و جاری است ز چشمان ابریم ، شبنم
.
دوباره ورد لبم روضه های جان فرساست
درون کوچه ی قلبم حسینیه برپاست
.
دوباره ماتم ارباب و روضه های لهوف
بیا و ناله بزن در غم شهید طفوف
.
و های های رها کن تو ناله ی دل را
به گوش جان بشنو داستان مقبل را
.
” روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان

.

نه سیّدالشهدا بر جدال … ، نه زود است
هنوز اول ماه و حسین مشهود است
.
هنوز زینب کبری کنار دلبر هست
هنوز عمه ی سادات با برادر هست
.
هنوز رخت اسیری به تن ندارد کس
هنوز رخت اسیری به تن ندارد کس
.
هنوز قاسم و اکبر ، هنوز عبدالله
هنوز حضرت ساقی ، کنار ثارالله
.
هنوز خیمه ی ارباب غرق احساس است
هنوز دور حرم ردّ پای عبّاس است
.
هنوز آنچه زیاد است در حرم ، آب است
کجا ز سوز عطش شیرخواره بی تاب است
.
هنوز صید نگشته است بچه آهویی
و تازیانه نخورده است هیچ بانویی
.
خدا کند که نیاید دوباره تاسوعا
محاصره نشود خیمه گاه آل عبا
.
خدا کند که نیاید زمان قحطی آب
و بلبلان حرم همه از عطش بی تاب
.
خدا کند که نبینند چشمان رباب
که حرمله بدهد طفل تشنه اش را آب
.
خدا کند که نباشد در آن میان لیلا
خدا کند که نبیند علی اکبر را
.
خدا کند که عمو سایه اش ز سر نرود
و روی خار مغیلان دگر کسی نرود
.
خدا کند که نیاید غروب روز دهم
خدا کند که نشود طفل کوچک اینجا گم
.
خدا کند که نبیند دو چشم یک خواهر
به روی نیزه سری که جداست از پیکر
.
ولی نه صبر کن ای دل می آید آن ایّام
شوند مضطر و غمگین تمام اهل خیام
.
روند هاشمیان یک به یک سوی میدان
و بانوان حرم در قفایشان گریان
.
روند چون گل خندان و غنچه ای شاداب
شوند پرپر و خونین در بر ارباب
.
در آن میانه شود مادری به نام رباب
به آه و اشک دوان خیمه خیمه در پی آب
.
رسد زمان وداع گلان بی همتا
رسد زمان جدایی ز سایه سقا
.
و . . . خفته در دل خیمه کنار هم شهدا
رسیده وقت جدال امیر عاشورا
.
میان خیمه نشسته است زینب نالان
و مانده بی کس و تنها ، حسین در میدان
.
دمی گذشته و دیگر صدا نمی آید
صدا ز تشنه لب کربلا نمی آید
.
رسیده موقع آنکه بخوانم از مقبل
بیا و ناله رها کن تو های های ز دل
.
” روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح و از جولان

.

نه سیّدالشهدا بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت

.

هوا ز جور مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید “

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *