اشعار آیینی خیمه...

^ دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 1 اردیبهشت 1400

^ دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت

متن شعر

دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت

****

دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت
جاده ی بی عشق تو غیر از خطر چیزی نداشت

.

لذت عصیان گذشت و ذلت آن مانده است
معصیت جز بار حسرت بیشتر چیزی نداشت

.

آخر دست طلب از این و آن تحقیر بود
رو به خلق انداختن غیر از ضرر چیزی نداشت

.

من همانم که تمام روز عصیان کرده است
آنکه در پرونده اش وقت سحر چیزی نداشت

.

چشم هایم پر ولیکن کوله بارم خالی است
بنده ات غیر از همین چشمان تر چیزی نداشت

.

دست در دست کمان برد و نفس را حبس کرد
نانجیب انگار جز تیر سه پر چیزی نداشت

.

گریه اش تنها برای چند قطره آب بود
ورنه بحر جنگجویی این پسر چیزی نداشت

.

.

.

محمود یوسفی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *