اشعار آیینی خیمه...

^ رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 خرداد 1399

^ رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او

متن شعر

رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او

***

رفت و غمخانه شد از غصه سرای من و او
گرچه مانده است به جا خاطره های من و او

.
یاد ایّام نشستن سر یک سفره بخیر
خانه ای بود پر از لطف و صفای من و او

.
روزهایی که صمیمانه به من می خندید
و عجب حال خوشی داشت هوای من و او

.
ما از آن زندگی ساده چه راضی بودیم
و رضا بود خدا هم به رضای من و او

.
بستری بود ولی هم سخن خوبی بود
جریان داشت در این خانه صدای من و او

.
بستری بود ولی نبض دلم دستش بود
و مجال نفسی بود برای من و او

.
با همان دست شکسته چه دعایی می کرد
مردمی را که نماندند به پای من و او

.
مردمی را که به این مسئله واقف بودند
که دو عالم همه هستند گدای من و او

.
هدف اصلی دشمن من و زهرا بودیم
کشته شد محسنم آن روز به جای من و او 

.

.

.

مصطفی متولی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *