اشعار آیینی خیمه...

شانه به درد زلف پریشان من نخورد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 3 آذر 1396

شانه به درد زلف پریشان من نخورد

متن شعر

رضا رسول زاده

.

شانه به درد زلف پریشان من نخورد

مرهم به درد زخم گریبان من نخورد

.

از زهر معتمد که دو سه جرعه خورده ام

یک قطره هم نماند که از جان من نخورد

.
از تب سفید و زرد ز ضعف و کبود زهر

رنگی به غیر سرخ به دامان من نخورد

.

تاریک بس که بود شکنجه سرای من

راه ستاره نیز به زندان من نخورد

.

شش سال در اسارت اگر عمر من گذشت

بر خواهر اسیر که چشمان من نخورد

.

در شعله ای که چادر این همسرم نسوخت

یا تازیانه بر تن طفلان من نخورد

.

دندان من ز لرزه بر این کاسه آب خورد

چوبی دگر به گوشه ی دندان من نخورد

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *