شد باده گر رسول ؛ سبو مرتضی علی ست
حق مرتضی علی ست و هو مرتضی علی ست
.
زمزم اگر که قطره ای از اشک فاطمه ست
آن کو از آن گرفته وضو مرتضی علی ست
.
بگذار بر جمل بنشیند عقیم شهر
شیر جمل ، مبارزه جو مرتضی علی ست
.
احمد به چشم دید شهابی میان عرش
فرمود جبرئیل که او مرتضی علی ست
.
شاهی که با وجود شکوه و جلالتش
می کرد کفش خویش رفو ، مرتضی علی ست
.
گفتید از چه نام علی نیست در کتاب ؟
نامحرمید و سرّ مگو مرتضی علی ست
.
آه ای ستون مسجد حنّانه با توام
حق با که بود ؟ راست بگو مرتضی علی ست
.
آن حرف ساده ای که کنار غدیر خم
در گوش ها نرفت فرو ، مرتضی علی ست
.
هر جا که چاه هست سکوتی عجیب هست
آن استخوان میان گلو ، مرتضی علی ست
.
.
.
پیمان طالبی
.
نظرات