اشعار آیینی خیمه...

قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 9 آذر 1396

قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی

متن شعر

قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی

صدای پنجره باشی و از نظاره بگویی

.

تمام قصه‌ ی دردِ هزار و یک شب ما را

– بدون آنکه بخوانی – به یک اشاره بگویی

.

نشان صبح همین بود ، همین که ” حی علی العشق “

تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی

 .

برای دخترکانی که سهم خاک نبودند

تو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی

.

و موج ، پشت سرِ موج ، به صخره‌‌ ها بزنی تا

از آن حقیقت آبی در این کناره بگویی

.

چه سبز می‌ شود آن روز که در صدای سواری

غزل دوباره بخوانی ، اذان دوباره بگویی

.

.

.

قاسم صرافان 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *