اشعار آیینی خیمه...

^ می ایستم امروز خدا را به تماشا

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 فروردین 1398

^ می ایستم امروز خدا را به تماشا

متن شعر

می ایستم امروز خدا را به تماشا

***

می ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا

.
ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم ، ولی افتاده ام از پا

.
آتش بزن آتش به دلم ، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا

.
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

.
با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

.
تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت :

” المنه لله که در میکده شد وا “

.
ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا

.
ای منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج برای تو مهیاست ، بفرما !

.
این پرده ای از شور عراقی و حجازی است
پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

.
لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

.
دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است
یا شیر خدا روی لبت کاشته خرما

.
عالم همه مبهوت تماشای حسین است
هر چند حسین است تو را محو تماشا

.
” چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان “
شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

.
از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه در آورد سر از گنبد خضرا

.
مجنون علی شد همه ی شهر ولی من
مجنون علی اکبر لیلام به مولا

.

.

.

سید حمیدرضا برقعی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *