اشعار آیینی خیمه...

^ هر جا سخن از خاک دری هست ، سری هست

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 15 اردیبهشت 1396

^ هر جا سخن از خاک دری هست ، سری هست

متن شعر

هر جا سخن از خاک دری هست ، سری هست

هر جا تب عشق است ، دل در به دری هست

.

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند

هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست

.

اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند

دیدید که در طینت ما هم هنری هست

.

بازار مرا با قدمت گرم نکردی

یک چند غلامی که بیایی ببری هست

.

در غیبت شه روی به شهزاده می آرند

صد شکر که در خانه ی آقا ، پسری هست

.

هر جا قد و بالای رشیدی ست ، یقیناً

دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

.

یا حضرت ارباب ، دمت گرم و دلت شاد

یا حضرت ارباب کرم ، خانه ات آباد

.

داریم همه محضر تو عرض سلامی

تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی

.

تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است

ویرانه ترینم نکنم میل غلامی

.

ای قامت قد قامت تو عین قیامت

قربان قدت صد قد و بالای گرامی

.

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی ؟!

پس لطف بفرما و بفرما که کدامی ؟

.

تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی

هر چند امامت نکنی ، باز امامی

.

هر کس که هوای پدری داشته باشد

با عشق تو باید پسری داشته باشد

.

انگار رسول است ، نمایی که تو داری

انگار بتول است ، صدایی که تو داری

.

بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی

با این قد انگشت نمایی که تو داری

.

باید که برای تو کرم خانه بسازند

از بس که زیاد است گدایی که تو داری

.

از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است

از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری

.

تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی

که منتظر توست ، خدایی که تو داری

.

فردای قیامت به خدا خوب ترینند

در بین شهیدان ، شهدایی که تو داری

.

کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند

بگذار که عشاق به پای تو بمیرند

.

ای سیر کمالات همه تا سر کویت

ای آب حیاتم ، نمی از آب وضویت

.

ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی

مانند حسن جود بُوَد عادت و خویت

.

عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند

ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت

.

پایین قدم های حسین جای کمی نیست

جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

.

این قدر مزن آب به سرخی لب خود

حیف است که پیچیده شود این همه بویت

.

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند

باید که مرا عبد غلامان تو خوانند

.

ای زاده ی زهرا ! جگرت می رود از دست

امروز که دارد پسرت می رود از دست

.

ای کاش که بالای سرش زود بیایی

گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست

.

بد نیست بدانی ؛ اگر از خیمه می آیی

با دیدن اکبر کمرت می رود از دست

.

افتادنت از زین پدرت را به زمین زد

برخیز وگرنه پدرت می رود از دست

.

برخیز که عمه نبرد دست به معجر

بر خیز به جان من و این عمه ات ، اکبر

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *