اشعار آیینی خیمه...

^ پای مرا به ساحت قدس حرم کشید

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 8 تیر 1396

^ پای مرا به ساحت قدس حرم کشید

متن شعر

محمد قاسمی
.
پای مرا به ساحت قدس حرم کشید
یعنی مرا ز لطف به دارالکرم کشید
.
از روی مِهر دست به روی سرم کشید
بعدش به نامه ی عمل من قلم کشید
.
پاکم که کرد ، گفت بگو بی حد و عدد
” من کلب آستان توأم یا علی مدد “
.
ای دل بیا و حشمت دادار را ببین
ایوان طلای حضرت کرار را ببین
.
در صحن او زیارت ابرار را ببین
سلمان و حُجر و مالک و عمّار را ببین
.
هر کس ابوذرانه پی یار می رود
چون میثم عاقبت به سرِ دار می رود
.
وقت اذان صبح نجف ، آه می کشم
همراه آه ، ناله ی جانکاه می کشم
.
حسرت برای سجده به درگاه می کشم
گر نعره ی علی ولی الله می کشم
.
این نعره ام به کوری اهل سقیفه است
بیزاری از سقیفه نشینان ، وظیفه است
.
ای دل بگو فضائل مولا شنیدنی ست
مدح و ثنای همسر زهرا شنیدنی ست
.
اوصاف نفس خالق یکتا شنیدنی ست
القاب جانِ حضرت طاها شنیدنی ست
.
ای دل مناقب اسدالله را بگو
یک گوشه از مقام یدالله را بگو
.
سعی و صفا علی ست به سعی و صفا قسم
رکن و منا علی ست به رکن و منا قسم 
.
ذکر و دعا علی ست به ذکر و دعا قسم
درد و دوا علی ست به درد و دوا قسم
.
دُرّ نجف اگر که چنین صاف و صیقلی ست
ذکرش به عشق فاطمه یا مرتضی علی ست
.
تنها شده ست ساجد و مسجود ، یک نفر
تنها شده ست عابد و معبود ، یک نفر
.
تنها شده ست شاهد و مشهود ، یک نفر
تنها شده ست حامد و محمود ، یک نفر
.
آن یک نفر به جان علی نیست جز علی
در حدّ درک سِیر ولی کیست جز ولی ؟
.
حبل المتین علی ست به حبل المتین قسم
یعسوب دین علی ست به یعسوب دین قسم
.
حقّ الیقین علی ست به حقّ الیقین قسم
عرش آفرین علی ست به عرش آفرین قسم
.
از نور روی اوست که عرش آفریده شد
از خاک پای اوست که فرش آفریده شد
.
سِرّ خفی یکی ست و نور جلی ، یکی ست
با حق کسی که گفته از اول بلی ، یکی ست
.
از عالم الست به عالم ولی ، یکی ست
ذات خدا که هست احد پس علی ، یکی ست
.
آن هم امام اول ما بچّه شیعه هاست
شُکر خُدا که نادِعلی بر زبان ماست
.
خوشبخت کیست آنکه به پایش نثار شد
خوشبخت کیست آنکه به عشقش دچار شد
.
خوشبخت تر کسی که به تیرش شکار شد
در زیر سُمّ مَرکب حیدر غبار شد
.
دُلدُل به زعم من ز بُراق جَنان سر است
نَعلی که خورده بر سُمِ او کیمیاگر است
.
بی او نبی که میل پیمبر شدن نداشت
زهرایش ، اشتیاق به کوثر شدن نداشت
.
بی او کسی اجازه ی بهتر شدن نداشت
هر نوکری لیاقت قنبر شدن نداشت
.
قنبر چه کرد ؟ صاحبش او را بغل گرفت 
جای شراب ناب ز ساقی عسل گرفت
.
هر کس که در مقابل او خَم نمی شود
گر عمر نوح هم کند آدم نمی شود
.
حرفی به حرف عشق ، مُقّدم نمی شود
بی عشق او بهشت فراهم نمی شود
.
خواهی که بگذری به سهولت از این مسیر
روی پل صراط دم یا علی بگیر
.
.
.
 
1393-11-19

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *