اشعار آیینی خیمه...

^ چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 14 تیر 1396

^ چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم

متن شعر

علیرضا خاکساری

.

من از هجر مدینه سال ها ” بی تاب ” و ” غمدیده ” م

چنان مشتاق هستم که شبی خواب حرم دیدم

.

عجب خواب دل انگیزی عجب رویای شیرینی

بقیع باصفا را نیز با چشم خودم دیدم

.

به جای شرطه ها که اکثرا دست بزن دارند

مبادی ورودی خادمان محترم دیدم

.

به کام ساجدین اما به نام مسجد السجاد

به نام باقرالعلم النبی دارالقلم دیدم

.

تلالوهای بیت الصادقش از دور پیدا بود

علی رغم همیشه در بقیعش خاک کم دیدم

.

شبستان در شبستانش بهشتی خارق العاده

شکوه گنبد و گلدسته را در هر قدم دیدم

.

هر آن که رفت از باب الحسن با دست پر برگشت

گدایی را متموّل دم باب الکرم دیدم

.

گمان کردم شب شعری برای مجتبی برپاست

میان صحن ؛ دعبل را کنار محتشم دیدم

.

نه تنها من شدم مست از طواف مرقد پاکش

به دور مرقد ام البنین رقص علم دیدم

.

پس از یک عمر حسرت نذر خاتون عرب آخر

ضریحی با النگوی عروسان عجم دیدم

.

برای مادران پا به ماه زائر خسته

سر هر کوچه ای یک مرکز امداد هم دیدم

.

نفس بند آمد از فرط تماشای حرم در ” دم “

دوباره لطف صاحبخانه را در ” بازدم ” دیدم

.

کشید از خاک بیرون مجرمان را مهدی کرار

و من بیچارگی را در نگاه متهم دیدم

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *