چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
***
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
که زير سايه ی اين خيمه کرده ايم اقامت
شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک
به اين دليل که جمع است در حسين امامت
.
کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت
.
چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه
که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت
.
کسى که بار علم را به شانه اش نکشيده ست
بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت
.
کسى که در پى کار حسين نيست ، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت
.
کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی ز شیعگی چه علامت
.
کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود می کند به روز قیامت
.
کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا
به نزد فاطمه ریزد ز دیده اشک ندامت
.
به روز حشر که جمله فقير و کاسه به دستند
خدا به زائر تو مي دهد مقام زعامت
.
غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد
برابرش نکنم با هزار تاج کرامت
.
چه نا به جاست به وصف شهادت تو شهادت
چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت
.
پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
نظرات