اشعار آیینی خیمه...

^ چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 11 شهریور 1398

^ چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت

متن شعر

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت

***

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت
که زير سايه ی اين خيمه کرده ايم اقامت

.

شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک
به اين دليل که جمع است در حسين امامت

.

کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت
کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت

.

چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه
که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت

.

کسى که بار علم را به شانه اش نکشيده ست
بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت

.

کسى که در پى کار حسين نيست ، محال است
که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت

.

کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید
ز دوستی چه نشانی ز شیعگی چه علامت

.

کسی که در کفنش تربت حسین نباشد
چه خاک بر سر خود می کند به روز قیامت

.

کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا
به نزد فاطمه ریزد ز دیده اشک ندامت

.

به روز حشر که جمله فقير و کاسه به دستند
خدا به زائر تو مي دهد مقام زعامت

.

غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد
برابرش نکنم با هزار تاج کرامت

.

چه نا به جاست به وصف شهادت تو شهادت
چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت

.

پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی
خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *