اشعار آیینی خیمه...

^ کار من نیست که بنشینم املات کنم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 22 مرداد 1398

^ کار من نیست که بنشینم املات کنم

متن شعر

کار من نیست که بنشینم و املات کنم

***

کار من نیست که بنشینم و املات کنم

شأن تو نیست که در دفترم انشات کنم

.

عین توحید همین است که قبل از توبه

باید اول برسم با تو مناجات کنم

.

سالی یک بار من عاشق نشوم می میرم

سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم

.

همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا

تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم ؟

.

پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توایم

حق بده پس همه را خاک کف پات کنم

.

از تو ای پیر طریقت که سر راه منی

آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم

.

از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم

جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم

.

تو همانی که خدا گفت : تو ربُّ الارضی

سجده بر اَشهد ان لایی الّات کنم

.

مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو

اشهد انّ علیّاً ولی الله بگو

.

آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم

آتشي هستم و لبريز گلستان شدنم

.

چند وقتی ست به ایوان نجف سر نزدم

بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم

.

سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه عرب !

بيشتر از همه آماده ی مهمان شدنم

.

آن که از کفر در آورد مرا مِهر تو بود

همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم

 .

از چه امروز نیفتم به قدومت ، وقتی …

ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم

.

روی خورشید تو خورشید پرستم کرده

با تجلّی تو در معرض سلمان شدنم

.

ده ذی الحجه ی من هجده ذالحجه ی توست

هشت روز است که آماده ی قربان شدنم

.

جان به هر حال قرار است که قربان بشود

پس چه خوب است که قربانی جانان بشود

.

شأن تو بود اگر این همه بالا رفتی

حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی

 .

شانه ی سبز نبی باطنش عرش الله است

تو از این حیث روی عرش معلّا رفتی

.

انبیا نیز نرفتند چنین معراجی

انبیا نیز نرفتند تو اما رفتی

.

به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست

پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی

.

باید این راه به دست دگری حفظ شود

علت این بود که تا خیمه ی زهرا رفتی

.

تو ولی هستی و منجیِ ولایت ، زهراست

تو هدایت گری و روح هدایت زهراست

.

آی مردم به خدا نیست کسی برتر از این

ازلی طینتِ اول تر و آخرتر از این

.

تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم …

اسد الله ترين حضرت حیدرتر از این

.

هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن

بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این

.

رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر

به خدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این

.

آن دو تا ” ذات ” در این مرحله یک ” ذات ” شدند

این پیمبرتر از آن ، آن پیمبرتر از این

.

دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست

بعد از این ، بارِ نبوت همه در دست علی ست

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *