اشعار آیینی خیمه...

^ گرچه پنهان است ، پشت دست معجر ، روی تو

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 21 خرداد 1396

^ گرچه پنهان است ، پشت دست معجر ، روی تو

متن شعر

گرچه پنهان است ، پشت دست معجر ، روی تو

***

گرچه پنهان است ، پشت دست معجر ، روی تو
صبح و شب خیره ست چشم بچّه هایت سوی تو
هر زمانی می نشینم همسرم پهلوی تو
.
از در و دیوار جای این که آید بوی دود
بیشتر حس می شود مینوی احمد ، بوی تو
.
با همان چشمی که نیمه باز مانده کن نگاه
قوّت از پایم گرفته ، لرزه ی زانوی تو
.
هر دو در اوج جوانی میل پیری کرده اند
هم سوادِ موی مردت ، هم سوادِ موی تو
.
خانه را جارو زدی و شرم من شد بیشتر
تا که دیدم شد عصایت دسته ی جاروی تو
.
آسیابت را مگردان جان زینب بعد از این
چون دهان وا می کند زخم روی بازوی تو
.
بچّه ها مثل من از خواب و خوراک افتاده اند
خورده اند از بس عزیزم غصّه ی پهلوی تو
.
.
.

محمد قاسمی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *