اشعار آیینی خیمه...

یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 10 دی 1396

یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم

متن شعر

یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم

.
سر به روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم

.
گرچه حق این سینه ها را کربلایی آفرید
سائلان کربلا را سامرایی آفرید

.
در غریبستان دنیا آشنای ما حسن
کار ماها نوکری ، دنیا و عقبا با حسن

.
بال پرواز قنوتم یا کریم و یا حسن
سائلی از هر کسی باشد حرام الا حسن

.
مجتبای دوم این خانواده الدخیل

کار این سائل به لطف تو فتاده الدخیل

.

بهترین انگیزه ی صوم صلات ابروی تو
یک جهان دارد مسلمان آن خم گیسوی تو

.
هر که را اقبال باشد تا ببیند روی تو
می کشد هو یا علی هو یا علی در کوی تو

.
دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن

.

می رسد از خاک راهت معجزات نو به نو
آسمان از رد پایت می کند اختر درو

.
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو
عاقبت قسمت نشد تا که بگردد دور تو

.

می رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان

.

مدح تو با واژه ها غیر از خیالی خام نیست
هر چه می ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست

.
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست

.
شان هر کس می شود پیدا ز حال والدین
مادرت انسیه الحورا پدر مرد حنین

.
ریخت بر هم طعم لب های تو بازار عسل
چشم هایت را گشودی آفریده شد غزل

.
زلف هایت را شب یلدا شده ضرب المثل
سجده بر محراب ابروی حسن خیر العمل

.

هر دو عالم را بگردی گر پی مِی پروری
نیست مثل باده ی انگورهای عسگری

.
از فلک باید تماشا کرد خاک پای تو
حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو

.
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو
در قیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو

.

باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کج این بار آمد از صراط مستقیم

.
مژه هایت صف کشیده تا کند غارتگری
تیغ ابرو را کشیدی جان به لب ها آوری

.
با اشارات نظر داری تو فتح خیبری
حیدری تو حیدری تو حیدری تو حیدری

.

چشم هایت را بهشت جاودانی گفته اند
زلف هایت را مسیر زندگانی گفته اند

.
دامنت را گستراندی آسمان ها کشف شد
زیر سایه سار پلکت کهکشان ها کشف شد

.
حد جودت تا عیان شد بی کران ها کشف شد
تا که بشناسم شما را هفت خوان ها کشف شد

.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قدر تو مجهول مانده ای امام سامرا

.
السلام ای صاحب صحن سرای بی کسی
آشنای غربتی و آشنای بی کسی

.
آن در و دیوارها گشته بنای بی کسی
می رسد از خشت خشت آن صدای بی کسی

.
ای فدای تو و آن صحن سرای خلوتت
جای دارد جان دهم آقا برای غربتت

.

چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین
آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین

.
سامرایت پایتخت عاشقی در عالمین
تا حسن آید پس از او می رسد نام حسین

.

بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخر سر با حسینت می رسد روز قیام

.

دست بر پهلو گرفتی مثل مادر وای وای
مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای

.
پیکرت می سوزد از تب بین بستر وای وای
از عطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای

.
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است

.

از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت
کودکت با کاسه ی آبی رسیده در برت

.
بر روی دامن گرفته این دم آخر سرت
نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت

.
نوش جان آبی بنوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لب های حسین

.

گرچه عمر تو گذشته روز و  شب در بین بند
از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند

.
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند
جان بده آرام در آغوش او دیگر بخند

.
مثل آن شش ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و می زد بال و پر

.

.

.

موسی علیمرادی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *