آن که حرفش همیشه در فرداست
آن که حرفش همیشه در فرداست
مثل روز ظهور خود زیباست
.
وقتی آمد تو خوب می فهمی
در چه جائی جزیره ی خضراست
.
اصل او ریشه در خدا دارد
آخرین فرع ساقه ی طوباست
.
ظاهرش ساده و همه فهم است
باطنش در تجرُّدِ عنقاست
.
دست ها را به حرف می آرد
خصلتش مثل محشر کبراست
.
چشم او قاب صورتی نیلی
عکس تابوت بانوئی تنهاست
.
روح او مثل یک قصیده بلند
اسم او مثل یک غزل کوتاست
.
پشت این پنجره چه می گذرد ؟
کوچه انگار ، حجم یک غوغاست !
.
انتظاری دوباره می گرید ؟
یا صدای سکوت این شب هاست ؟
.
می پرد پلک چشم های همه
می زند در ، که میهمان شماست ؟؟؟
.
.
.
شیخ سید رضا جعفری
.
نظرات