اشعار آیینی خیمه...

^ از بس که فرشته است گذر جای ندارد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 15 اسفند 1396

^ از بس که فرشته است گذر جای ندارد

متن شعر

از بس که فرشته است گذر جای ندارد

جبریل سر آورده و پر جای ندارد

.

بند آمده این راه دگر جای ندارد

با دختر بابا که پسر جای ندارد

.

امشب شب عشق است ، شب مادر باباست 

با قبله بگو قبله‌ ی ما حضرت زهراست 

.

بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی

مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی

.

با نقطه‌ ی با ، نقطه‌ ی پیوند تو هستی

آیینه ی قدی خداوند تو هستی

.

چیزی به جز از نور خداوند نداری 

سوگند خدا گفت که مانند نداری

.

بانو چه شگفت است هبوطی که تو داری

قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری

.

صد رشته قنات است قنوتی که تو داری

آرامش دریاست سکوتی که تو داری

.

دریای علی ، غیرت طوفانی‌ ات عشق است

ای مردترین مرد ، رجز خوانی‌ ات عشق است

.

جایی که ز شانت پدر افتاده‌ ی تو بود

معراج گل چارقد ساده‌ ی تو بود

.

محراب پر از برکت سجاده‌ ی تو بود

یک راه اگر بود فقط جاده‌ ی تو بود

.

سلمان شدم از رایحه‌ ی نان تنورت

ما نان تو خوردیم به قربان تنورت

*

آموخت ملک پیش تو پروانه شدن را

دادید به ما سائل این خانه شدن را

.

مجنون شدن و آتش میخانه شدن را

ایوان نجف رفتن و دیوانه شدن را

.

بر روی لبم خوش تر از این ساغر کج نیست 

گویند خلایق که به دیوانه هرج نیست 

*

دلبسته‌ ی تو هست خدا شیر خدا نیز

این خانه همه مادری‌ اند و دل ما نیز

.

دنبال شما هست نجف و کرببلا نیز

صحن تو بقیع نیست فقط ، صحن رضا نیز

.

از ریشه‌ ی آن چادر اگر ریشه‌ ی شیعه است

از خطبه‌ی برّنده‌ ات اندیشه‌ ی شیعه است

.

عزم من و تو جزم شد و کارگر افتاد

دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد

.

تا پای فشردیم از عالم سپر افتاد

با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد

.

 ما صخره‌ ی سختیم که از باد نلرزیم

این درس به ما مادر ما داد نلرزیم

*

هرجا که بلند است به زیر قدم ماست

بر هرچه سه تیغ است شکوه علم ماست

.

هر بیش که دارند در این پهنه کم ماست

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

.

ما درس جز از محضر اسلام نگیریم

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

*

هر باد مخالف شده جوشن به تن ما

هر تیر توان داد به برخاستن ما

.

با ماست همیشه نفس بت شکن ما

در سایه‌ ی زهراست تمام وطن ما

.

این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد

وین سیره‌ ی زهراست که دشمن شکنی کرد

*

جایی که ملک چشم کشد گَرد محال است

با نام شفا پرور تو درد محال است

.

جز شیر خدا گرد تو یک مرد محال است

در پیش تو در شهر هماورد محال است

 .

با تیغ به تو تکیه کند شیر خداوند 

ای خطبه‌ ی تو غیرت شمشیر خداوند 

.

از روز ازل هر تپشت یاد علی بود

نبضت ، ضربانت ، نفست ناد علی بود

.

این هشت فلک فاطمه آباد علی بود

خانم همه‌ ی حرف تو فریاد علی بود

.

میلاد تو و باز نمک گیر غدیریم 

از توست که مانند تو درگیر غدیریم

.

چادر بتکان اذن به باران بده بی بی

بر مشک ابالفضل کمی جان بده بی بی

.

مهریه‌ ی خود را لب طفلان بده بی بی

یک جرعه به این جمع پریشان بده بی بی

.

ما را شب جمعه است حرم هم ببر امشب

ما را شب جمعه است تو درهم بخر امشب

.

.

.

حسن لطفی 

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *