از سینه دگر آه شرر بار نکش
برخیز ولی منت دیوار نکش
من شانه نخواستم به جان بابا
از دست شکسته این قدر کار نکش
.
با اشک دلیل اشک مهتاب شدی
هر نیمه ی شب همین که بی تاب شدی
از بس که غذا نمی خوری مادر من
در عرض سه ماه این همه آب شدی
.
ای کاش که درد سینه غوغا نکند
خیلی نفست فاصله پیدا نکند
پهلوی تو را همین که دیدم گفتم
این زخم خدا کند دهن وا نکند
.
امروز یکی دو رنج مبهم داریم
از چیست که ناخواسته ماتم داریم
در بقچه ی روبرویمان دقت کن
من فکر کنم که یک کفن کم داریم
.
بی تاب حسین آمده تابش بدهی
انگار بنا نیست جوابش بدهی
اصلاً تو خودت بگو دلت می آید
او تشنه شود نباشی آبش بدهی
.
.
.
علی زمانیان
.
نظرات