اشعار آیینی خیمه...

از چشم شور شهر كوفه آخرش افتاد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 27 شهریور 1396

از چشم شور شهر كوفه آخرش افتاد

متن شعر

از چشم شور شهر كوفه آخرش افتاد
در كوچه اوّل پيكرش بعدش سرش افتاد

.

بالش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل به شدّت سوخت و بعدش پرش افتاد

.

دندان ارباب دو عالم ريخت بين طشت
دندان مسلم چون ز روی منبرش افتاد

.

با اين كه می لرزيد از فردای زينب ها
لرزه به كوفه از دمِ ” يا حيدرش ” افتاد

.

” روز نُهُم ” مسلم اسير خدعه هاشان شد *
” روز دهم ” هم زير سُم ها دخترش افتاد **

.

شكر خدا او زودتر از بچّه هايش رفت
ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد

.

كوفه ميای مسلمش را بيشتر حس كرد
چشمش كه بر حلق علی اصغرش افتاد

.

از اسب خود افتاد وقتی در دل گودال
در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد

.

.

.

محمد فردوسی

.

* نهم ذی الحجه شهادت حضرت مسلم
** دهم محّرم شهادت حميده خاتون دختر مسلم

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *