^ افتاده بین حجره و آبش نمی دهند
افتاده بین حجره و آبش نمی دهند
می گوید آب ، آب و جوابش نمی دهند
.
این قوم جاهلی که به دست امام خویش
آب از برای کس به ثوابش نمی دهند
.
حاجت به آب روی زمین ریختن نبود
یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند
.
از بس که کف زدند و شده هلهله به پا
ماندم درون خانه عروسی ست یا عزا
.
در کودکی ، ای آن که زدی مشت بر زمین
حالا به جاش آمده زهرا ، بیا ببین
.
تو از شنیده های غمش قد خمیده ای
اکنون ببین هر آن چه که قبلاً شنیده ای
.
در پشت درب بسته ی حجره نشسته است
یک مادری که خسته و پهلو شکسته است
.
خیلی مادر تلاش کرد ولی درب بسته را
دست شکسته اش نتوانست وا کند
.
این پشت در نشسته ی افتاده از نفس
دستش بلند شد پسرش را دعا کند
.
می گفت ای خدا نکند مثل کربلا
این بار هم کسی ، سَری از تن جدا کند
.
آمین فوج فوج کبوتر بلند شد
تا سایه ای برای تنت دست و پا کند
.
لب تشنه ، دست و پا زده ای مانده بی پناه
این حجره جلوه ای است ز گودال قتلگاه
.
.
.
سعید توفیقی
.
نظرات