اشعار آیینی خیمه...

^ افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1397

^ افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

متن شعر

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند

می گوید آب ، آب و جوابش نمی دهند

.

این قوم جاهلی که به دست امام خویش

آب از برای کس به ثوابش نمی دهند

.

حاجت به آب روی زمین ریختن نبود

یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند

.

از بس که کف زدند و شده هلهله به پا

ماندم درون خانه عروسی ست یا عزا

.

در کودکی ، ای آن که زدی مشت بر زمین

حالا به جاش آمده زهرا ، بیا ببین

.

تو از شنیده های غمش قد خمیده ای

اکنون ببین هر آن چه که قبلاً شنیده ای

.

در پشت درب بسته ی حجره نشسته است

یک مادری که خسته و پهلو شکسته است

.

خیلی مادر تلاش کرد ولی درب بسته را

دست شکسته اش نتوانست وا کند

.

این پشت در نشسته ی افتاده از نفس

دستش بلند شد پسرش را دعا کند

.

می گفت ای خدا نکند مثل کربلا

این بار هم کسی ، سَری از تن جدا کند

.

آمین فوج فوج کبوتر بلند شد

تا سایه ای برای تنت دست و پا کند

.

لب تشنه ، دست و پا زده ای مانده بی پناه

این حجره جلوه ای است ز گودال قتلگاه

.

.

.

سعید توفیقی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *