اشعار آیینی خیمه...

^ امشب از آسمان چشمانت

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 مرداد 1397

^ امشب از آسمان چشمانت

متن شعر

امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریه‌ ی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم
.

زخم های دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
.
در شب تار تیره فهمی ها
روشنی را دوباره آوردی
آسمان را کسی نمی فهمید
تا که با خود ستاره آوردی
.
ساحت مستجاب سجّاده !
بندگی را تو یادمان دادی
دل ما شد اسیر چشمانت
دلمان را به آسمان دادی
.
آیه آیه پیام عاشورا
در احادیث روشنت گل کرد
امتداد قیام عاشورا
در تب اشک و شیونت گل کرد
.
دم به دم در فرات چشمانت
ماتم کربلا مجسم بود
چشم تو لحظه ای نمی آسود
همه‌ ی عمر تو محرّم بود
.

چلچراغی ز گریه روشن کرد
در دلم اشک بی امان تو
تا همیشه منای چشمانم
وقف اندوه بی کران تو
.
در غروب غریب دلتنگی
ناگهان حال تو مشوش شد
جان من ! روی زین زهرآلود
پیکرت سوخت غرق آتش شد
.
گرچه از شعله های کینه شان
پیکر تو سه روز می سوزد
ولی از داغ های روز دهم
جگر تو هنوز می سوزد
.
آه آتش فشان چشمانت
دیر سالی ست بی گدازه نبود
همه‌ ی عمر خون دل خوردی
داغ های دل تو تازه نبود
.
دیده بودی سه روز در گودال
پیکر آسمان رها مانده
سر سالار قافله بر نی
کاروان بی امان رها مانده
.
چه کشیدی در آن غروبی که
نیزه ها ازدحام می کردند
سنگ ها بر لبی ترک خورده
بوسه بوسه سلام می کردند
.
دل تو روی نیزه ها می رفت
دست هایت اسیر سلسله بود
قاتلت زهر کینه ها ، نه نه !
قاتلت خنده های حرمله بود

.

جان سپردی همان غروبی که
عشق بر روی نیزه معنا شد
دل تو در هجوم مرکب ها
بین گودال ارباً اربا شد
.

.

.
یوسف رحیمی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *