اشعار آیینی خیمه...

انگاری توی دل من آتیشه

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 12 شهریور 1398

انگاری توی دل من آتیشه

متن شعر

انگاری توی دل من آتیشه

***

انگاری توی دل من آتیشه

بگو کنارم می مونی همیشه

.

این جا کجاست دلشوره دارم اما

میگم ایشالا که چیزی نمیشه

.

ایشالا که دعای من می گیره

سر تو روی نیزه ها نمیره

.

ایشالا که نمیذاره اباالفضل

چادر خواهرش آتیش بگیره

.

چه سخته باورش

اینا تو رو می کشن آخرش

.

ایشالا اصغرت

نمیشه پاره پاره حنجرش

.

نمیره روی نی

جلوی مادرش

.

ایشالا دل خونه ی غم نمیشه

یه مو هم از سر ما کم نمیشه

.

همش میگم غمت نباشه زینب

هیچ کسی وارد حرم نمیشه

.

ایشالا که خیمه نمیشه غارت

محاله خواهرت بره اسارت

.

من میگم اینا هر چیم که باشن

کاری ندارن با لباس پاره ت

.

میون قافله

تو این بیابون شده ولوله

.

دستای دخترت

خیلی کوچیکه واسه سلسله

.

همسفرم نکن

 با شمر و حرمله

.

بلند میشه از توی سینه م آهم

به حنجرت که میخوره نگاهم

.

داداش از اون لحظه ای که رسیدی

خیره به این گودی قتلگاهم

.

شلوغ که شد دور و برت ؛ چی میشه

سر بریدن سرت چی میشه

.

کشته منو که زیر سم اسبا

نمیدونم که پیکرت چی میشه

.

بمیره زینبت

میفتی وقتی از رو مرکبت

.

تموم سنگاشون

می خوره صاف به خشکی لبت

.

کجا نشسته شمر

بمیره خواهرت

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *