اشعار آیینی خیمه...

این بار اول نیست آتش زد حرم را

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 16 تیر 1397

این بار اول نیست آتش زد حرم را

متن شعر

این بار اول نیست آتش زد حرم را

سوزاند دشمن باز بیتی محترم را

.

آتش زدن از خانه ی مادر شروع شد

فرعون امت سوخت اول آن حرم را

.

این آتش کینه سپس تا کربلا رفت

بر جان زینب ریخت دشمن درد و غم را

.

یک روز دشمن یاس را در شعله سوزاند

یک روز گل های شده از ساقه خَم را

.

حالا شرر بر خانه ی صادق رسیده 

در شعله ها می دید او سر تا قدم را

.

در بین آتش گفت من پور خلیلم

برداً سلاماً بینم این رنج و الم را

.

می سوخت در ، می سوخت دل ؛ می گفت هیهات

می سوزم اما برنمی تابم ستم را

.

مثل علی در ریسمان ؛ یار خدا بود

یعنی نگه می داشت در عالم عَلَم را

.

شیخ الائمه بی عمامه پابرهنه 

دشمن سواره می کشید آن قدّ خم را

.

می گفت گاهی پیرمردم بی گناهم 

حتی نمی گیرند اینسان متهم را

.

ای بی حیا هرچه به من گفتی گذشتم

اما میاور هیچ اسم مادرم را

.

من را بزن من را ببر اما جسارت

هرگز تحمل نیست آل اطهرم را

.

با چشم گریان کرد یاد عمه هایش 

تا آسمان می برد آه دم به دم را

.

شمشیر را بالا سر خود دید اما

هرگز ندیده بر دهان تیغ ستم را

.

هرگز نرفته راس او بالای نیزه

هرگز ندیده زیر سم سر تا قدم را

.

با جسم مسموم از جفا گفتا حسینا

ای کاش چون تو می بریدند این سرم را 

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *