ای تیر اَمرداد رها از کف آرش
***
ای تیر اَمرداد رها از کف آرش
رویین تنِ تنها شده از نسل سیاوش
تا کور شود چشم شغادینه ی تهمت
بر اسب تهمتن بزن و بگذر از آتش
.
اروند ترین روح من ای روح خلیجی
.
خورشید در امواج گهر در گهر تو
قرنی ست که پنهان شده چون تیر به ترکش
.
دست تو در ایثار بسیجیده تر از ابر
از چشم تو دریا هیجانی ست مشوّش
.
اسفند که باشی نفست رمز بهار است
این طور گلستان شده آوازه ی آتش
.
رقص تو چنین بر سر آتش شده یک عمر
الگوی گل اندر گل رندان بلاکش
.
از چلّه ی جان رستی و سر حدّ بهاری
چون تیر امرداد رها از کف آرش
.
.
.
حامد صافی
.
نظرات