ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من
***
ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من
ای کعبه ی معظّم در کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
.
هرجا تویی بهشت معلّای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من
.
خون تو با اسارت من جلوه می کند
پس انتهای توست همان ابتدای من
.
تا شیرهای علی دور زینبند
کرببلاست مرکز دولتسرای من
.
حالا نبین برای تو فریاد می کنم
همسایه لحظه ای نشنیده صدای من
.
گفتی قرار گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من
.
عباس ؛ خیمه را بغل خیمه ام بزن
هرجا که می روم تو بیا از قفای من
.
زینب علی ست هیچ نمی ترسد از بلا
گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من
.
امروز که به شانه ی تو تکیه می کنم
روز دهم چه می شود اینجا خدای من ؟
.
وقتی که نیزه ها یه تنت سجده می کنند
تا عرش می رود شرر وای وای من
.
عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است
نان بیات کوفه نباشد غذای من
.
.
.
نظرات