اشعار آیینی خیمه...

ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 24 شهریور 1399

ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من

متن شعر

ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من

***

ای حضرت غریب من ؛ ای آشنای من

ای کعبه ی معظّم در کربلای من

.

زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی

رحلی گذار تا برسد آیه های من

.

هرجا تویی بهشت معلّای زینب است

صحرا و خانه فرق ندارد برای من

.

خون تو با اسارت من جلوه می کند

پس انتهای توست همان ابتدای من

.

تا شیرهای علی دور زینبند

کرببلاست مرکز دولتسرای من

.

حالا نبین برای تو فریاد می کنم

همسایه لحظه ای نشنیده صدای من

.

گفتی قرار گریه کنان است این زمین

خرج تمام گریه کنانت به پای من

.

عباس ؛ خیمه را بغل خیمه ام بزن

هرجا که می روم تو بیا از قفای من

.

زینب علی ست هیچ نمی ترسد از بلا

گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من

.

امروز که به شانه ی تو تکیه می کنم

روز دهم چه می شود اینجا خدای من ؟

.

وقتی که نیزه ها یه تنت سجده می کنند

تا عرش می رود شرر وای وای من

.

عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است

نان بیات کوفه نباشد غذای من

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *