ای روزگار چشم علی از تو سیر بود
ای روزگار چشم علی از تو سیر بود
دنیا همیشه در نظر او حقیر بود
.
یک لحظه هم به رنگ و لعاب تو دل نبست
مردی که پارسایی او بی نظیر بود
.
وقتی دلم به سمت نجف رهسپار شد
با صد هزار قافله غم هم مسیر بود
.
در شام تار زندگی من چراغ راه
خورشید روی عارف روشن ضمیر بود
.
در نسخه ی اصیل مفاتیح چشم او
نام علی ادامه ی جوشن کبیر بود
.
اوج کمال مرد خدا طی الارض نیست
یا چشم برزخی … که از آن ناگزیر بود
.
سرمست واژه واژه ی نهج البلاغه بود
مبهوت بی کرانگی الغدیر بود
.
می گفت نردبان سلوکش فقط علی ست
این سیر رو به رشد خلل ناپذیر بود
.
هنگام مرگ آرزوی دیگری نداشت
چشم انتظار دیدن روی امیر بود
.
.
.
احمد علوی
.
نظرات