ای هلال خون دوباره سر زدی
ای محرم بار دیگر آمدی
.
زخم دل با دیدنت کاری شده
خون به دامان افق جاری شده
.
در تو باغ لاله ی پرپر بود
عکس لبخند علی اصغر بود
.
ای هلال خون چرا باز آمدی
گرچه خونینی سرافراز آمدی
.
در تو بینم اشک خیر الناس را
زخم فرق حضرت عباس را
.
در تو بس داغ مکرر دیده ام
پیکر صد چاک اکبر دیده ام
.
در تو بینم خیمه های سوخته
کام خشک و دامن افروخته
.
در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سم ستور
.
در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل وکفن
.
در تو بینم گریه ی دُردانه ها
کعب نی بر روی کتف و شانه ها
.
در تو بینم یاس نیلی پوش ها
در تو بینم خون روان از گوش ها
.
در تو پیدا آتش تاب و تب است
صورت یک مرکب بی صاحَب است
.
در تو می بینم که از خون جبین
شسته وجه الله روی نازنین
.
در تو می بینم یتیمی بارها
تشنه لب جان داده زیر خارها
.
در تو بینم چهره ها از خون خضاب
بر لب طفلی نوشته آب آب
.
وای وای ای ماه ماتم ! بازگرد
ای هلال غصه و غم ! بازگرد
.
باز شو ای ماه اشک و ماه آه
ترسم آید شمر دون در قتلگاه
.
سوخت قلب عالم و آدم بس است
شعله بر دل ها مزن ” میثم ” بس است
.
.
.
استاد حاج غلامرضا سازگار
.
نظرات