اشعار آیینی خیمه...

^ ای کعبه ی امید دل ای قبله ی مراد

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 23 مرداد 1397

^ ای کعبه ی امید دل ای قبله ی مراد

متن شعر

ای کعبه ی امید دل ای قبله ی مراد !
ریحانه ی امام رضا ، حضرت جواد

.
باب الکرم ، امام نهم ، سیدالعباد
جن و بشر به مهر تو دارند اتحاد

.
ای کوثر امام رضا نجل فاطمه
جود جوادیِ تو شده شامل همه

.
ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من
مهر شما ز روز ازل سرنوشت من

.
بوی گل محبت تو در سرشت من
خطی بکش به نامه ی اعمال زشت من

.
بر قلب من ولای علی را نوشته‌ اند
نام محمّد ابن علی را نوشته‌ اند
.
من کیستم گدای تو یا حضرت جواد
خاک در سرای تو یا حضرت جواد

.
یک عمر آشنای تو یا حضرت جواد
دارم به لب ثنای تو یا حضرت جواد

.
تا صبح حشر گردن من زیر دین توست
هر جا سفر کنم دل من کاظمین توست

.
احسان و بذل و جود و کرامت مرام تو
در چارده جواد ، جواد است نام تو

.
گیرد پدر به اوج جلال احترام تو
دل‌ ها کبوتر حرم و مرغ بام تو

.
بر پای قطره‌ ات سر خجلت ، یم آوَرد
هستی به پیش کثرت جودت کم آوَرد
.
ای کاظمین تو نجف و کربلای من
نام تو استجابت و ذکر و دعای من

.
صحن تو و رواق تو سعی و صفای من
پیش از من و ولادت من ، آشنای من

.
جایی که با تو گفت رضا ، جان فدای تو
درِّ سخن چگونه بریزم به پای تو ؟
.
مأمون چو دید عزت و قدر و جلال تو
چندین هزار مسئله در یک سؤال تو

.
خود را حقیر یافت به پیش کمال تو
گردید با تمام حشم پایمال تو

.
در پیش عزت و شرف مرتضایی‌ ات
پی برد بر حقیقت ابن الرضایی‌ ات

.
در سینه ی تو علم خداوند عالم است
این است و نیست ، نیست به جز این ، مسلّم است

.
گفتار تو تمام چو آیات محکم است
مبهوت و لال نزد تو یحیی ابن اکثم است

.
او را نمانده زهره که آرَد دمی دگر
گویی که رخت بسته سوی عالمی دگر

.
گفتار علمی تو جهان را فرا گرفت
آثار تو زمین و زمان را فرا گرفت

.
احسان تو عیان و نهان را فرا گرفت
تنها زمان نه، کون و مکان را فرا گرفت

.
تقوا و علم و جود و کرامت از آن توست
اقرار می‌ کنم که امامت از آن توست
.
تو کیستی که جود نهد چهره بر درت
تعظیم برده خصم ، مکرر به محضرت

.
بخشی به قاتل پدرت ، حرز مادرت
دردا که ام فضل چه آورد بر سرت

.
آن روسیاه روی پدر را سفید کرد
آخر تو را به فصل جوانی شهید کرد
.
در بین حجره سوختی و دست و پا زدی
گه جد و گاه مادر خود را صدا زدی

.
وز سوز سینه ناله به یاد رضا زدی
وز ناله شعله بر دل اهل ولا زدی

.
چندین کنیز چشم سوی حجره دوختند
بر غربت تو پشت در بسته سوختند
.
هر روز بود لشکر غم در مقابلت
مانند شمع آب شد و سوخت حاصلت

.
بگریست در مصیبت تو چشم قاتلت
بر تو چه می‌ گذشت خدا داند و دلت

.
هر لحظه از حیات تو یک عمر ماتم است
فریاد سینه سوز تو در نظم ” میثم ” است

.

.

.

 استاد حاج غلامرضا سازگار

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *