بالا گرفت بر من دلخون چو کارها
***
بالا گرفت بر من دلخون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها
بی مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینه ی کارزارها
.
بی مهر و موم نامه به هم قرض می دهند
نان قرض می دهند به هم خانه دارها
.
مهمان، متاع رایج بازار کوفه است
کسب حلال نیست در این رشوهخوارها
.
مسلم برای زینب تو گریه می کند
پیشانی ام شکسته در این کوفه ، بارها
.
از دور از گلوی تو می بوسم ای عزیز
گر وا کنند ره به لبم نیزه دارها
.
باد صبا وزید و سلام تو را رساند
قربان آن سلام تو بالای دارها
.
تأدیب چوب کوفه مرا بی ادب نکرد
دندان شکست و سست نشد نام یارها
.
از دخترم چو دختر خود ناز را بخر
بگذار تا اسیر رود در دیارها
***
ظاهراً جد اطهرش هم بود
پدرش بود مادرش هم بود
.
وقتی افتاد روی گونه ی راست
بین مقتل برادرش هم بود
.
بی کس و بی پناه از نزدیک
سنگ می خورد و خواهرش هم بود
***
.
.
.
نظرات