اشعار آیینی خیمه...

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 شهریور 1398

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

متن شعر

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

***

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

صیّاد من شدند تمام شکارها

.

بی‌ مایگان به دایه انیسند تا به تیغ

زنگار بسته آینه ی کارزارها

.

بی مهر و موم نامه به هم قرض می‌ دهند

نان قرض می‌ دهند به هم خانه‌ دارها

.

مهمان، متاع رایج بازار کوفه است

کسب حلال نیست در این رشوه‌خوارها

.

مسلم برای زینب تو گریه می‌ کند

پیشانی‌ ام شکسته در این کوفه ، بارها

.

از دور از گلوی تو می‌ بوسم ای عزیز

گر وا کنند ره به لبم نیزه‌ ­دارها

.

باد صبا وزید و سلام تو را رساند

قربان آن سلام تو بالای دارها

.

تأدیب چوب کوفه مرا بی‌ ادب نکرد

دندان شکست و سست نشد نام یارها

.

از دخترم چو دختر خود ناز را بخر

بگذار تا اسیر رود در دیارها

***

ظاهراً جد اطهرش هم بود

پدرش بود مادرش هم بود

.

وقتی افتاد روی گونه ی راست

بین مقتل برادرش هم بود

.

بی کس و بی پناه از نزدیک

سنگ می خورد و خواهرش هم بود

***

.

.

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *