اشعار آیینی خیمه...

^ باور نمی کردم گذرها را ببندند

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 30 مرداد 1397

^ باور نمی کردم گذرها را ببندند

متن شعر

باور نمی کردم گذرها را ببندند

من را که می بینند درها را ببندند

.

خورشید بودم زیر نور ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

.

در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم

این چند شب یک خواب راحت هم نکردم

.

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت

این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت

.

امروز جان دادم اگر جانت سلامت

دندان من افتاد دندانت سلامت

.

حالا که می آیی کفن بردار حتما

ای یوسف من پیرهن بردار حتما

.

حالا که می آیی ستاره کم بیاور

با دخترانت گوشواره کم بیاور

.

حیرانم اما هیچ کس حیران من نیست

باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست

.

اینجا برای خیزران لب را نیاری

آقا خدا ناکرده زینب را نیاری

.

اصلا ببین گل ها توان خار دارند ؟

پرده نشینان طاقت بازار دارند ؟

.

من راضی ام انگشتر من را بگیرند

وقت کنیزی دختر من را بگیرند

.

اینجا برای نعل پا دارند آنقدر

کنج تنور خانه جا دارند آنقدر

.

مهر و وفا که نه جفا دارند ، اما

اینجا کفن نه بوریا دارند اما

.

باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد

حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد

.

.

.

علی اکبر لطیفیان

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *