^ باور نمی کردم گذرها را ببندند
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
.
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
.
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
.
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
.
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
.
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
.
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
.
حیرانم اما هیچ کس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
.
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
.
اصلا ببین گل ها توان خار دارند ؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند ؟
.
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
.
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
.
مهر و وفا که نه جفا دارند ، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
.
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
نظرات