بر تشنه محال است که آبی نفرستند
از کوثرشان جام شرابی نفرستند
.
بین دو حرم هروله کردیم … محال است
از چشمه ی زمزم مِی نابی نفرستند
.
باور نتوان کرد … سلامی بفرستیم
آنگاه از این خانه جوابی نفرستند
.
دیوار حرم شسته به اشک است … بگویید
تا قمصریان عطر و گلابی نفرستند
.
بی گریه تباکی کن و بی اشک تظاهر
حاشا که بر این گریه ثوابی نفرستند
.
عمری ست اگرچه وسط نیل نشستیم
از برکت این خانه عذابی نفرستند
.
لب تشنه نبودیم در این شهر … وگرنه
بر تشنه محال است که آبی نفرستند
.
در کرب و بلا قاعده ی شعر به هم ریخت
بر تشنه محال است که آبی بفرستند
.
.
.
رضا حاج حسینی
.
نظرات