بی تو با حال پریشان و خرابم چه کنم
***
بی تو با حال پریشان و خرابم چه کنم
با دل سوخته و چشم پر آبم چه کنم
.
کعبه را دور ضریحت به طواف آوردی
من که دور از حرمت در تب و تابم چه کنم
.
هر چه خواندیم به جز عشق تو بی حاصل بود
نشود نام تو سر لوح کتابم چه کنم
.
روز محشر که عمل ها همه سنجیده شود
تو به دادم نرسی وقت حسابم چه کنم
.
گر چه از دور به چشم همه چون دریایم
بی تو و اشک غمت مثل سرابم چه کنم
.
بعد یک عمر که زیر علمت سینه زدم
چشم های تو اگر کرد جوابم چه کنم
.
به همه گفته ام ارباب مرا می خواهد
پیش مردم نکنی دوست خطابم چه کنم
.
شبی از عمر اگر سر برسد بعد از این
نکند روضه ی گودال کبابم چه کنم
.
.
.
حسن کردی
.
نظرات