بی تو بهار ما همان فصل خزان است
باد بهاری شعله ی آتش فشان است
.
در جاده ایم و پای رفتن را نداریم
بار فراق تو به دوش ما گران است
.
عمری گذشت و رنگ ساحل را ندیدیم
از بس که این دریای هجران بی کران است
.
نشکست بغض انتظار … اشکی نیامد
در چشم ، خار و در گلو هم استخوان است
.
گر چه بدیم آقا مگر ما دل نداریم ؟
فیض تماشای تو سهم دیگران است
.
حق داری اصلاً رو بگردانی تو از ما
زیرا دل ما جای عشق این و آن است
.
اوضاع درهم برهم آلودگان را
وقتی که می بینی چه حاجت بر بیان است
.
مردم همه دنبال عیش و نوش خویشند
هر کس که می بینی به یک جایی روان است
.
مردم ! بترسید از عذاب ناگهانی
وای از عذابی که هجومش ناگهان است
.
عید و خوش آمد گویی و شادی نداریم
وقتی که پای فاطمیّه در میان است
.
حرمت نگه دارید عزادار است آقا
از داغ مادر گریه هایش بی امان است
.
تا که بلا نازل نگردد ، مثل زهرا ….
…. دست دعای او به سمت آسمان است
.
ای وای مادر ، وای مادر ، وای مادر
هر صبح و ظهر و شب ـ سه وعده ـ روضه خوان است
.
با اشک ، روی قبر مخفی می نویسد
مادر چرا دنیا به ما نامهربان است ؟!
.
.
.
محمد فردوسی
.
نظرات