تا که در روضه ی ما گشت چراغی روشن
***
تا که در روضه ی ما گشت چراغی روشن
شد مشام همه از عطر اقاقی روشن
.
هر جگر داغ ببیند بشود فرسوده
جگر ما شده هر روز ز داغی روشن
کاش ما را به حسینیه ی تو خاک کنند
قبر ما را برسانند به باغی روشن
.
آخر این گریه چه خیری ست که با یک قطره
ساخته از دل ویرانه اتاقی روشن
.
محضر پرچم تو خم شدم و خوب شدم
سر من خورد در این کوچه به طاقی روشن
.
تاج و تخت همه پادشهان آخر سوخت
ماند شمع حرم شاه عراقی روشن
.
بر دل سوختگان دیگ غذایت جوشید
پخت نذری تو بر روی اجاقی روشن
.
ای سر رفته به مطبخ ! بغل زینب هست !
برو از خانه ی خولی به رواقی روشن
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
نظرات