تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم ، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
.
حیدر آمد ، خاک همچون باد ، گرم گریه شد
خواست تا غسلت دهد آب روان آتش گرفت
.
هان چه می پرسی چه پیش آمد ؟ زمین را آب برد
بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت
.
یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت
یک طرف از درد غربت کهکشان آتش گرفت
.
رفت سمت آسمان روحت ! زمین از شرم سوخت
در زمین جسم تو گم شد ، آسمان آتش گرفت
.
.
.
علیرضا قزوه
.
نظرات