اشعار آیینی خیمه...

^ تویی آن مبارز صف شکن

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 7 آذر 1397

^ تویی آن مبارز صف شکن

متن شعر

تویی آن مبارز صف شکن ، که به شانت آمده لا فتی

که به کفر خط فنا زدی ، به دم حسام به شکل لا

.

تویی آن حدوث که از قِدَم ، چو زدی به تخت ازل قَدَم

ازل و ابد همه از قِدَم ، ز تو ره گرفته از اعتلا

.

تو امیر کشور وحدتی ؛ تو نهنگ قلزم قدرتی

تو اراده ای تو مشیتی ، به ظهور جمله ی ما سوا

.

تویی آن یدالله باسطه ، که شده ست از تو به ضابطه

همه قبض و بسط جهانیان ، چه از ابتدا چه از انتها

.

نه ز حق به خلق ولی تویی ، ز نبی همین نه وصی تویی

به خدا که کنز خفی تویی ، به ظهور آمدی از خفا

.

تو اگر به ملک عیان قدم ، نزدی به عرصگه قِدَم

ز جهانیان نگرفته کس ، سوی کبریا ره اهتدا

.

به صفات حق که تو مظهری ؛ بشری عیان که تو داوری
اگرت نبود مُسَتّری به حجاب لَو کشف الغطا

.

به مقام خلوت لامکان ، که نبی به حق شده میهان

تو سخن سرا و تو میزبان ، به مقام خلوت کبریا

.

نه بهشت خواهم و نه نعم نه سقر شناسم و نه نقم
نه کنشت جویم و نه حرم ؛ شده با ولای او اکتفا

.

تو چرا به این همه جاه و فر نکنی به کرب و بلا گذر
که به خاک و خون شده غوطه ور ، بدن حسین تو از جفا

.

بنگر به سرو سهی قدان ، که چنان شدند به خون تپان
بنما سرشگ به خون روان که شده حسین تو سرجدا

.

بنگر که سوخته باغ دین ، ز سموم فتنه ی مشرکین

بشنو ز زینب دل غمین ، تو نوای ناله ی یا اخا

.

شده از تپانچه ی خصم دون رخ کودکان همه نیلگون
ز برای جرعه ی آب و نان همه در فغان همه در نوا

.

سر نو خطان ز جفا به نی ، همه گلرخان به نوا ز پی

شده یک به ناله ی یا بنی ، دگری به ناله ی یا ابا

.

همه خون فشان ز غم از بصر همه تشنه کام و برهنه سر
همه دل شکسته و بسته پر ، به میان فرقه ی اشقیا
.
بکش آن حسام شررفشان ، بگذر به جانب غم کشان
برهان تو عابد خسته جان ز جفای زمره ی اعدیا

.

.

.

فائز مازندرانی

.

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *