توی خرابه هر شب منتظرت نشستم
***
توی خرابه هر شب منتظرت نشستم
الان چند شبه بابا که چشمامو نبستم
.
تا یه صدا شنیدم دنبال تو دویدم
بیا ببین که مثل مادر تو خمیدم
.
از تو می پرسم اما عمه جواب نمیده
از وقتی رفتی میدون هیچ کی تو رو ندیده
.
خودت گفتی که ما رو به مهمونی می بری
یه عالمه النگو برای من میخری
.
کشون کشون می بردن با پای زخمی ما رو
عمه با گریه می شست زخمای دست و پامو
.
خودم دیدم با نیزه سر عمومو بردن
جلو چشای خیسم با مشک آب می خوردن
.
یه مرد زشت و اخمو دنبال من می دوید
من و کتک میزد و گوشواره مو می کشید
.
دخترکای شامی اشکامو در میارن
من دوسشون ندارم ادامو در میارن
.
دور منو می گیرن میگن موهات سفیده
اونا نمی دونن که چشای من چی دیده
.
با دست و پای بسته ما رو به کاخ بردن
خودم دیدم سرت رو میون تشت آوردن
.
با خیزران میزدن روی لبای بسته ت
خودم دیدم که افتاد دندونای شکسته ت
.
.
.
نظرات