حیدری هستم و این از وجناتم پیداست
علوی بودن من از حسناتم پیداست
.
همه جا سینه سپر می کنم و می گویم …
شیعه ی حیدری ام ، از صلواتم پیداست
.
مثل یک دفتر شعرم که پرم از مدحت
اسم تو در همه جای صفحاتم پیداست
.
نام تو روی لبم اصل عبادت باشد
دائم الذکر توام ، از جملاتم پیداست
.
آنقدر خم شده ام پیش ضریح ذکرت …
مثل تسبیح ، ستون فقراتم پیداست
.
از همان روز ولادت شده ام پابستت
قدمت نوکری ام از سنواتم پیداست
.
من وبالت شدم و وصله ی ناجور توام
لطف و آقایی تو ، از زحماتم پیداست
.
گر قبولم نکنی … پیش خدا مردودم
بدی وضع من از این نمراتم پیداست
.
آخرش هم تو مرا در حرمت خواهی برد
بین دستان شما ، برگ براتم پیداست
.
می چکم روی زمین حرمت ، می بارم
دور صحنت به طوافم … قطراتم پیداست
.
در بهشت علوی ام ، به بهشتم چه نیاز
از همین جا که من استم ، درجاتم پیداست
.
آخرالامر ، می آیی به سر بالینم
و به والله ، که این از سکراتم پیداست …
.
.
.
رضا قاسمی
.
نظرات