اشعار آیینی خیمه...

^ خاطراتش قشنگ و زیبا بود

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 27 مرداد 1397

^ خاطراتش قشنگ و زیبا بود

متن شعر

خاطراتش قشنگ و زیبا بود

عطر سیب و اقاقیا می داد

روزهای خوشش دگرگون شد

گذرش تا به کربلا افتاد

.

داغ هفتاد و دو شقایق را 

بر سرشانه های خود حس کرد

رنج زنجیر و درد سلسله را

بر مچ دست و پای خود حس کرد

.

روی آیینه ی غرور دلش 

زیر باران سنگ چین افتاد

دید خورشید را که چندین بار

از سر نیزه بر زمین افتاد

.

گریه های رقیه را می دید 

کوه فریاد در گلویش بود 

محمل باز عمه پشتِ سرش 

سر عباس رو به رویش بود 

.

دید از زیر نیزه ی جدش

بر زمین ، قطره قطره خون می ریخت

دید در کوفه دشمن نامرد

سر او را به شاخه ای آویخت

.

کودکان چموش سنگ به دست

پای ناقه به جانش افتادند

مردمان حرامزاده ی شام

خارجی زاده اش لقب دادند

.

از سر بام خاک و خاکستر

نقل سر بود و فرش راهش بود

چشم ناپاک شهر را می دید

غم ناموس در نگاهش بـود

.

 غیرتش را به جوش آوردند

نیزه داران مستِ سکه پرست

  چهره ی سرخ عمّه را تا دید 

مثل عباس چشم خـود را بست

.

.

.

وحید قاسمی

.

برچسب ها

نظرات

  1. محسن ملکی میگه

    سلام.تشکر بابت اشعار بسیار اموزنده
    اجر شما با سیدالشهدا

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *